محل تبلیغات شما

اگر از طرفداران پادکست های جنایات واقعی هستید ، این رمز و راز قتل YA جدید باید روی رادار شما باشد. این کتاب در تاریخ 2 ژوئن 2020 منتشر می شود ، اما شما می توانید همین حالا ، به طور انحصاری در بوستل ، خواندن I Kelled Zoe Spanos توسط کیت فریک را شروع کنید .


ناپدید شدن زو اسپانوس از همپتون جامعه او را مجذوب خود کرد ، اما وقتی آنا سیی دقیقاً پس از ناپدید شدن زو ظاهر شد ، دوستان و همسایگانش واقعاً برای حلقه به سر بردند. آنا ، یک بومی بروکلین ، شباهت چشمگیری به زو دارد و اسرار ناپدید شدن دختر دیگر را فریب می دهد. دو ماه پس از ورود آنا ، جسد زو کشف می شود و دختر جدید متهم به قتل او و پنهان کردن بدن است.

آنا به نقش خود در این جنایت اعتراف می کند ، اما همه باور ندارند که وی مسئول است. مارتینا گرین ، ارشد دبیرستانی ، پادکست واقعی جرم خود را اجرا می کند ، و او درباره تحقیقات حدوداً یک یا دو چیز را می داند. او فکر نمی کند داستان آنا اضافه می شود ، و اگر آن قاتل آنا نباشد ، این بدان معنی است که هرکس زو را به قتل برساند هنوز در دسترس است.

من کشته زو اسپانوس مطمئن می شود تریلر YA تابستان . این کتاب در سه بازه زمانی متصل ، از جمله متن پادکست مارینا ، گفتگوی شما را تا پایان تلخ حدس می زند. خواندن I Koe Zoe Spanos را امروز شروع کنید و نسخه خود را از قبل سفارش دهید تا در تاریخ 2 ژوئن 2020 آماده انتشار آن شوید.


گزیده: من زوئه اسپانوس را کشتم
اوت: اکنون
اداره پلیس روستای هرون هی ، لانگ آیلند ، نیویورک
"آنا؟ ما در حال ضبط هستیم. "


دوربین از یک شکاف طولانی در کف مشمع کف اتاق بلند می شود تا روی قاب آویزان یک دختر استراحت کند. او در لبه صندلی فی پر پیچ و خم قرار دارد و شلوارهای بریده بریده بر روی کوچکترین نوار ممکن یک صندلی پارچه یک بار آبی قرار دارد. قسمت بالای مخزن او یک شوک روشن از رنگ قرمز در اتاق بی رنگ است. او بازوهای خود را دور کمر محکم می کند ، گویی که سعی می کند خودش را کوچکتر کند یا قرمز را با شستشوی بی خون پوستش بپوشاند. سرش به جلو کج شده است ، زوزه ای روی کفش هایش آموزش دیده است و پرده ای ضخیم از موهای سیاه درهم در مقابل صورتش می افتد.

"می فهمی ، آنا؟ دوربین روشن است. ”یک مهر زمان سفید در سمت چپ پایین صفحه می گوید که ساعت 5 اوت ساعت 9:02 بعد از ظهر است

"آره."

"خوب پس" سخنان کارآگاه هالووی دارای لبه ای متراکم است که از سنگ تراشیده شده و سپس خام مانده است. او با لنز روبرو می شود و تاریخ و زمان را بیان می کند ، که این مصاحبه با آنا سیی ، خردسال است که در حال حاضر تحت بازداشت نیست. بعد رو به آنا می کند. "پیش بروید و آنچه را که فقط به دستیار کارآگاه مسی و من گفته اید ، تکرار کنید."

هیچ والدینی ، وکالت وجود ندارد. پدر دختر غیر قابل دستیابی است ، سالهاست که غیرقابل دستیابی است.
نفر سوم اتاق به سختی در قاب دوربین قابل مشاهده است. میلادی مسی در اواخر دهه بیست سالگی خود است و عادت ندارد که برای ساعتهای زیادی در آخر بنشیند. او در یک صندلی نورد پشت یک میز کوچک ، گوشه زن سبک و جلف به آنا می رود ، اجازه می دهد تا شریک ارشد خود را به عنوان رهبری. در طول شش ساعت گذشته ، او اکثراً در حاشیه مانده است و باعث می شود که گاه به گاه به سمت فروشندگان تراشه سودا و کمی ذرت قدیمی بیاید. مشاهده یادداشت برداری


هیچ والدینی ، وکالت وجود ندارد. پدر دختر غیر قابل دستیابی است ، سالهاست که غیرقابل دستیابی است. شخصی مادر مادر را صدا زد ، اما بعد از آنکه آنا خود را در صحنه ای که جسد پیدا شد قرار داد. آنها به دختر گفتند كه بلافاصله زنگ زده است ، اما كسي واقعاً آن را انجام نداد. شاید این یک اشتباه بود ، یک سیم عبور کرد. شاید در هدف بوده است. شاید دختر تا رسیدن مادرش از صحبت با کارآگاهان خودداری کند. شاید با حضور لئونین گلوریا در اتاق ، شرایط متفاوت می شد. اما این طور نیست که این اتفاق افتاد.

کارآگاه از پشت دوربین عقب می رود ، حالا با اطمینان که کار خود را انجام می دهد ، در صندلی خالی کنار آنا قرار می گیرد. در شوت ، او نزدیک به نظر می رسد. برای راحتی بیش از حد نزدیک است. می بینید که دختر کمی به سمت راست حرکت می کند. "پیش برو" ، تکرار می کند. "آنچه شما فقط به ما گفتید."

"در مورد زو؟" "چرا از ابتدا شروع نمی کنید." این واقعاً سؤال نیست. کارآگاه هالووی دست خود را به سمت آنا دراز کرد ، سپس به نظر می رسد بهتر فکر می کند و آن را به بازوی فی صندلی می اندازد. "در شب سال نو."


"باشه." صدای صدای آنا ، کیفیتی از بین رفته وجود دارد. در ضبط ، به نظر می رسد که او سرماخوردگی دارد ، اما واقعاً به این دلیل است که او ساعتها با پلیس صحبت می کرده است ، قبل از اینکه هر کسی تصمیم بگیرد که ضبط کند.

ما شب را در کیلی شروع کردیم. اوایل ، مثل شش سی. او پنج بلوک از محل مادرم در بی ریج است. "

"این در بروکلین است؟"

"بله آره. در بروکلین ما ، . ما شبهای زیادی را در کیلی شروع کردیم. ما چند ساعت می خواهیم آنجا بنوشیم ، سپس بیرون برویم. با استار و همه ملاقات کنید. چند میله اطراف وجود دارد که ما را می شناسند ، یا می خواهیم با قطار سوار شویم ، به طرف جزیره ی حرکت کنیم. رقصیدن."

"و این جایی است که شما به عید نوروز رفتید؟ چهره کارآگاه هالووی برای زن چهل سالگی هنوز صاف است. اما توده های ریمل در گوشه گوشه او و یک فیلم بی رنگ شروع به لعاب زبان و دندان های خود می کند. آنها از سه سال به آنجا رسیده اند و او مشتاق است این کار را تمام کند. دختر را دستگیر کنید.

"بله ، اما رقصیدن نیست. من هرگز آن را دورتر از مکان استار قرار ندادم. "

"می بینم. و چه ساعتی آپارتمان استار را ترک کردید؟ "


برای لحظه ای ، آنا ساکت است. آرنج را به جلو خم می کند ، آرنج را به زانوهای فشرده می کند ، و موها در چشمانش عقب می افتند. او جوان تر از هفده سال به نظر می رسد ، که با چشم حریص دوربین و حضور امپریالیستی بزرگسالان با لباس کوچک ساخته شده است.

"این باید نه یا نه سی بوده است."

صدای کارآگاه تند است.

صدای آنا ، به نوبه خود ، کم حرفی است ، کلماتی که در موهای او پیچیده است. "من واقعاً به یاد نمی آورم. اما اگر به هرون هی سوار شوم و تا نیمه شب به آنجا بروم ، حتماً باید آنجا را ترک کرده ام. یا حتی زودتر اگر قطار را بروم. "

کارآگاه اجازه تنفس کم می دهد. "خوب. پس چی یادت هست؟ »او در صندلی عقب می نشیند اما دست خود را روی بازوی صندلی آنا نگه می دارد.

"ما در بالکن در Windermere بودیم. طولی که در جلوی خانه ، در طبقه سوم پیچیده شده است. "

"ما کی هستیم ، آنا؟"

من و کیلی و زو. "


"فقط سه نفر از شما؟"

"فقط سه نفر از ما."

"و طالبان کجا بودند؟"

فکر می کنم: "در شهر ، در دوستشان" دورن ". خانه نیست."

کارآگاه هالووی برای لحظه ای به آنا خیره می شود. دختر نگاهش را نگاه می دارد. "خوب ، ادامه دهید."

کارآگاه هالووی می گوید: "به من بگویید که چگونه زو سقوط کرد."
ما در حال نوشیدن ویسکی بودیم. گلن لایت ، چیزهای خوب. بهتر از کیلی و من همیشه می توانیم خانه بخریم. Caden همیشه یک بطری که در این غرفه بلااستفاده در ویندرمایر خسته شده بود را نگه داشته بود. من حدس می زنم که در اینجا ما به آن رسیدیم. "


"شما حدس می زنید یا به خاطر دارید؟"

"حدس می زنم. من فقط به یاد دارم که بطری را پشت سر می گذراندیم ، در بالکن. "

در ضبط ، می بینید که آنا لب های خود را بین دندان های خود فشار می دهد. او زبان خود را بر روی پوست ترک خورده و پوسته پوسته می کند.

کارآگاه هالووی می گوید: "به من بگویید که چگونه زو سقوط کرد." او دست خود را از بازوی صندلی بلند کرده و آن را به آرامی روی شانه آنا می گذارد. به نظر نمی رسد آنا توجه می کند ، واکنشی نشان نمی دهد. چشمان او مبهم است ، اما وقتی صحبت می کند ، صدای او واضح تر از آن است که تمام شب بوده است.

"نوع نرده کم است. فقط تا ران شما؟ ما سه نفر را به هم می زدیم. من به یاد دارم که کیلی مرا بغل کرد ، مثل اینکه او سعی داشت مرا بیدار کند. من حدس می زنم که من تقریبا از آن خارج شده ام. و یادمه زو می خندید. او یکی از آن خنده های عفونی مانند نقره را داشت. این باعث می شود همه شما احساس گرما در داخل داشته باشید. "

"و چگونه او سقوط کرد ، آنا؟" کارآگاه هالووی شانه دختر را فشرد ، نه به آرامی.

"اوه". آنا برای لحظه ای به دنبال کارآگاه نیست بلکه مستقیم به دوربین می رود. مثل این است که او برای اولین بار به یاد دارد که در آن کجاست. آنچه او به اینجا آمد تا بگوید. کیلی به داخل رفت. من فکر می کنم او یک وعده غذایی ما بود. من و زو در بالکن ماندیم. من به یاد می آورم که چرخانده ، بازوهایمان در یک X در میان ما عبور کرده و دست در دست داشتند. پیچ و تاب می خندیدیم و می خندیدیم و سرگرم کننده بود تا این که من شروع به احساس بیماری کردم. فکر می کنم دستانش را رها کردم. "


"تو فکر می کنی؟ شما باید صداقت باشید ، آنا. "سخنان او هوا را تکه تکه می کند. آنا به آرامی تلنگر می زند.

"من به یاد دارم که او به راه آهن بالکن برخورد کرد. خیلی کم بود زانوهای او خم شد ، و مثل این بود که او در حال پرواز است. "

کارآگاه هالووی می گوید: "زبان زیبا را قطع کن". "فقط حقیقت را بگویید."

"او به عقب افتاد ، روی چمن." چیزی رقص وحشی در چشمان آنا فرو می رود ، سپس محو می شود ، دانش آموزانش بار دیگر در حال چرخیدن به حلقه های تاریک و خسته می شوند. برای یک لحظه ، همه ساکت هستند. آنا دستان خود را محکم در دامان خود می چسباند. وی گفت: "تا وقتی که از آنجا پایین آمدم . واقعاً یادم نیست که بدن او را ببینم. من فقط به یاد می آورم نحوه برخورد من به این وحشت سرد ، خالی از سکنه - او واقعاً از بین رفته است و تقصیر من است. "

AD مسی به طور ناگهانی ایستاده است ، صندلی به عقب می چرخد ​​و به دیوار ضربه می زند. آنا و کارآگاه هالووی به او نگاه می کنند ، گویی که هر دو تازه یادشان رفته است که او در آنجا است. صدای او نازک اما بلند است.

"نه" آنا با نفس تندی کشید.

"من می خواهم یک بار دیگر از شما سؤال کنم." او سه مرحله را طی می کند و فاصله بین آنها را می بندد. ایستاده ، او روی آنا ، همه ماهیچه های لاغر و شلوار که در باسن خیلی بزرگ است و در مچ پا خیلی کوتاه است ، ایستاده است. دوربین او را از شانه به پایین ، تهدیدی بی هدف ضبط می کند. "کرد شما. فشار دادن. او؟ "


"نه-نه". برای نخستین بار ، آنا بر سر حرف هایش می زند. ما در حال چرخش بودیم. من دستانش را رها کردم. "

کارآگاه هالووی به شدت به شریک جوان خود نگاه می کند. او یک قدم عقب برمی دارد.

"آن وقت چه اتفاقی افتاد ، آنا؟"

"من حدس می زنم که او را به دریاچه رانده ام."

"شما زو را سوار کردید. تنها."

"آره."

"در کدام ماشین؟"

آنا به دستانش خیره می شود ، گویا ممکن است جواب را نگه دارند. "من به یاد نمی آورم. شاید Zoe باشد. شاید یک ماشین از ملک ویندرمر باشد. همه اینجا ماشین دارند. و خانم تالبوت خیلی برای نگه داشتن قفل چیزها نیست. "


"بیشتر از همه ، من گناه را به خاطر می آورم ، که چگونه هوا را از ریه های من بیرون آورد."
کارآگاه هالووی ناراحت است ، صدای بخشی و نفس بخشی. "چه کار به یاد داشته باشید، آنا؟"

آنا در ریه هوا کشیده می شود. من آب را به خاطر می آورم. خاکستری و کسل کننده بود ، مانند یک ماشین قدیمی با رنگ فرسوده. به یاد دارم که زانو زدم روی بانک ، بعد از پایین آمدن او در آنجا به سطح زمین خیره شد. یادم است آن شب چقدر سرد بود ، چگونه باد در برابر گونه هایم تند و مرطوب بود. مهمتر از همه ، گناه را به خاطر می آورم ، که چگونه هوا را از ریه های من بیرون آورد. "

کارآگاه برای لحظه ای سکوت کرد و حرف های آنا را گرفت. "بیایید یک قدم عقب برویم ،" در نهایت می گوید. "چگونه بدن او را در قایق موتوری فرو کردی؟"

آنا با لبهای پایین لبش را لبه دار می کند. "من آن قسمت را به خاطر نمی آورم."

"بیشتر فکر کن." صدای کارآگاه هالووی تند است. "با سطل آب؟"


"و دیگر چه؟"

دختر با توجه به مکث. "با سنگ؟" این دو کارآگاه با هم نگاه می کنند.

AD Massey چیزی را که روی حق قانونی در جلوی او قرار دارد ، نشان می دهد.

کارآگاه هالووی گلو خود را پاک می کند. او ایستاده و هوا را در اتاق تغییر می دهد. "درمورد رابطه شما با زو بیشتر به من بگویید." صدای او در حال حاضر نرم تر است ، کج کننده است. "چگونه او را شناختی؟"

آنا با کمک ناامیدی گفت: "ما دوست بودیم." دوباره لبخند می زند ، چیزی را عقب نگه می دارد.

"بگذارید تغییر نام دهید. شما و زو چطور ملاقات کردید؟ "

"من فکر می کنم ." صدای آنا خاموش می شود. "اگر به شما نشان دهم ساده ترین کار خواهد بود. از طریق تلفن من. "

این جدید است. چشمان کارآگاه هالووی روشن است. او به سمت شریک زندگی خود گره می زند ، که تلفن آنا را از یک سبد پلاستیکی کوچک روی یک میز اتاق بازیابی می کند. او می پرسد: "من به دنبال چه چیزی هستم؟"

آنا می گوید: "راه هایی را پایین بیاورید." "در اینجا ، اگر من . احتمالاً آسان تر است." او به دنبال کارآگاه هالووی است.


آنا تلفن خود را به آرامی از دست کارآگاه جوان می گیرد ، سپس شروع به پیمایش در ماه های چت می کند. "در اینجا." او در گفتگوئی از ماه دسامبر ، انگشت خود را می کوبد - دو پیام از زوئه اسپانوس مورخ 12/10 و 12/28.

برای لحظه ای ، اتاق کاملاً ساکت است در حالی که کارآگاهان بر روی یادداشت های یک دختر مرده می چسبانند. آنا به سختی نفس می کشد.

کارآگاه می پرسد: "آیا چیز دیگری وجود دارد که شما می خواهید به ما بگویید؟"

برای لحظه ای ، آنا ساکت است. سپس ، نوبت به پیرزن در چشم نگاه می کند. ما هر دو شعر تنیسون را دوست داشتیم. آیا آن را می دانید؟ "بانوی شالوت؟"

در لبه قاب ، می توانید مشاهده کنید که مسی به آرامی ایستاده است. شریک ارشد او نگاهی به او می بخشد. صبر کن.

او می گوید: "درباره شعر ، آنا بگو".

وی در این قلعه در جزیره ای ، نزدیک شتر زندگی می کند. و او لعن شده است که روی یک س بنشیند و فقط آنچه را که در این آینه می بیند ، بپوشد ، که نوعی پنجره بازتابی به دنیای اطراف خود است. " "من این را درست توضیح نمی دهم."


"شاید فکر می کردم این چیزی است که او می خواست. شاید سعی می کردم کارها را درست انجام دهم. "
کارآگاه هالووی می گوید: "اشکالی ندارد". "ادامه دهید"

"ام ، بنابراین خانم به تماشای این زوج تازه ازدواج کرده در آینه ، و آنچه را که دارند می خواهد. آنها واقعی هستند؛ همه او سایه ای از زندگی واقعی است. و سپس او سر لنكلوت را می بیند ، و می چرخد ​​و مستقیماً از پنجره بیرون می رود ، كه باعث نفرین می شود. او محکوم به محکومیت است ، اما قلعه خود را ترک می کند و یک قایق پیدا می کند و بادبان دریایی را به کاملو می اندازد ، حتی اگر می داند قبل از رسیدن به آنجا خواهد مرد. قایق قبر او می شود. "

تا مدتها که فکر می کنید اشتباه است ، تنها صدای ضبط شده ، کریستال شلوار یکنواخت AD Massey است که در درزها جمع می شود زیرا او از یک طرف به طرف دیگر ناخوشایند می شود.

کارآگاه هالووی می پرسد: "و بنابراین شما یک قایق برای زو یافتید؟" صدای او اکنون یک آهنگ است ، لبه های آروم به طور کامل از بین می رود.

"شاید فکر می کردم این چیزی است که او می خواست. شاید سعی می کردم کارها را درست انجام دهم. "

کارآگاه کلمات آنا را به او تکرار می کند.

"به طریقی کوچک. بعد از کاری که من انجام داده ام این یک حادثه بود ، اما . زو اسپانوس را کشتم. "

برای اطلاعات بیشتر در مورد I KILL Zoe Spanos توسط کیت فریک ، در تاریخ 2 ژوئن 2020 ، به Goodreads مراجعه کنید .

رمان ترسناک که باید بعد از آن بخوانید ، بر اساس علامت زودیاک شما

این 11 بازخوانی جالب داستانهای کلاسیک برای فصل شبح وار مناسب هستند

همین حالا شروع به خواندن "I Koe Zoe Spanos" توسط کیت فریک کنید

، ,آنا ,کند ,یک ,کارآگاه ,هالووی ,می کند ,می شود ,کارآگاه هالووی ,را به ,خود را ,نیست کارآگاه هالووی

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فصل های زیبای زندگی تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) صلوات